مخاطب پسند

اینجا درمورد چیزی صحبت میکنیم که شما میخواین(درگیری های ذهنی شما)

مخاطب پسند

اینجا درمورد چیزی صحبت میکنیم که شما میخواین(درگیری های ذهنی شما)

خوب خوب سلام به روی ماهتون به ابروی کمونتون اینجا داستان از این قراره که ما میشیم زبون شما در مورد هر چیزی که بخواین صحبت میکنیم پس نظراتتون برای ما بسی مهمه اگه گفت و گویی هست به ما بگین گاهی هم میشیم دستگاه جست و جو گر شما اگه به چیزی خیلی علاقه دارید به ما بگید میریم و با یه عالمه اطلاعات برمیگردیم
پس همراهمون باشید تا باهم یه دنیای پر شور رو شروع کنیم و واسه هم دوستای خوبی بشیم بزن بریم

۲۵
خرداد

ژانر:عاشقانه، طنز

خلاصه:

اقدس مرغ پرور چورسی دختری بی زبان و‌ساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران می گذارد به خاطر نامش مورد تمسخر قرار می گیرد و به جای درس خواندن مسئول فروش لوازم بهداشت زناشویی در داروخانه با نام مستعار سوزان می شود. این وسط عشق دوران کودکی اش که همه او را در روستا کاظم دَلی(کاظم دیوانه) صدا می زدند نوه صاحب داروخانه و‌ مشتری اجناس اقدس است…. یه عمه بهجت داره از اون عمه های ترک که دلتو می بره به هیپ هاپ میگه پیف پاف…

  • نورالهدی دهقانی
۲۴
خرداد

ژانر:عاشقانه، اجتماعی، طنز

خلاصه:

در جلد دوم مهراد اقدام به شیمی درمانی کرد اما در این جلد خبر مرگ مهراد زلزله شروع را می زند. 
این مشکل به جایی کشیده می شود که متین دست به خودکشی می زند ولی قبل از این که تیغ را روی رگش بکشد، صدایی از کارش جلوگیری می کند.​

  • نورالهدی دهقانی
۲۴
خرداد

ژانر:عاشقانه، طنز، اجتماعی، تراژدی

خلاصه:

پسری که توی جلد اول توی بازی جرعت و حقیقت، جرعت رو انتخاب کرد و دوستش بهش گفت باید مزاحم دختری بشه و اما حالا پسر داستان ما دچار بیماری شده اونم سرطان خون! حالا بریم ببینیم دختر توی داستانمون چه کمکی به پسرمون میکنه؟ یا اصلا بهش کمک میکنه تا خوب بشه؟ آیا پسر داستانمون روحیشو از دست میده یا نه؟ 

  • نورالهدی دهقانی
۲۳
خرداد

ژانر:عاشقانه، اجتماعی، طنز

خلاصه:

توی این داستان دختری مغرور و خشک و پسری شیطون و شاد داریم. مهراد توی بازی جرات و حقیقت؛ جرات رو انتخاب می‌کنه و یکی از دوستاش بهش میگه باید مزاحم دختری به نام رائیکا بشه…

  • نورالهدی دهقانی
۲۳
خرداد

ژانر:عاشقانه، طنز

خلاصه:

داستان ما در مورد سه تا دختر شیطون و سه تا اقا پسر خودخواهه که طی اتفاقاتی هر کدوم از پسرا به نحوی با شیرین قصه ی زندگیشون برخورد میکنن.

  • نورالهدی دهقانی
۲۲
خرداد

ژانر:هیجانی، ترسناک

خلاصه:

مکانی مشترک ، نقطه ای مشترک ،اتفاقی مشترک ،همه چیز مشترک بود
درست مثل تولد ، تولد مشترک آنها
دور هم گرد شدند 
چه ترسناک است
قدم نهادن در مکانی که اطمینانش باز شدن است و پاشیدن
چه ترسناک است با وجود او نزدیکی به همدیگر
حتی با باوری سفید 

  • نورالهدی دهقانی
۲۲
خرداد

ژانر:عاشقانه، طنز، کلکلی

خلاصه:

داستان یک دختر و پسر که در یک بوتیک مشغول به کار می باشند و با یکدیگر همکار هستند.
یک پسر پولدار و مغرور با یک دختر عادی از یک خانواده معمولی ولی دارای زبانی که هیچ شخصی از پس او بر نمی آید…

  • نورالهدی دهقانی
۲۰
خرداد

ژانر:عاشقانه، طنز

خلاصه:

آنا مفخم تنها دختر خانواده و کارشناس ارشد در رشته ی معماری است.
یک دختر شاد که سعی می کند بر طبق خواسته ی پدر و مادرش زندگی کند و آن ها را راضی نگه دارد.
اما چون گاهی وقت ها طرز فکر و نظرات خانواده با او یکی نیست مجبور می شود بعضی از کارهایش را مخفیانه انجام دهد.
اصلی ترین تلاش او این است که به گفته ی مادرش خانم باشد و چقدر سخت می شود خانم بودن با وجود کودک درون فعال و کمی حواس پرتی…
هر تلاشی که آنا برای خانم بودن می کند باعث می شود که اتفاقات جالبی به وجود آورد…

  • نورالهدی دهقانی
۲۰
خرداد

ژانر:عاشقانه، طنز

خلاصه:

یه دخترشیطون ودیوونه به اسم رهاشایان…یه پسرشیطون به اسم رادوین رستگار…هم کلاسی هایی که سایه هم دیگه روباتیرمیزنن…رهابه شدت ازرادوین متنفره واین تنفرباعث میشه که واسه اذیت کردنش نقشهه ای مختلفی بکشه…البته این وسط رادوینم ساکت نمی شینه و هرکاری می کنه تاحرص رهارودربیاره…این نقشه کشیدناواذیت کردناوحرص دادناباعث میشه که اتفاقای خنده داری بیفته.

همه چیز خوبه وزندگی به خوبی می گذره اما به دلیل یه سری ازمشکلات،رها مجبورمیشه ازخانواده اش جدابشه وتویه خونه دیگه زندگی کنه…اماباورودش به خونه جدید…

  • نورالهدی دهقانی
۱۹
خرداد

ژانر:عاشقانه، طنز

قسمتی از رمان:

همیشه با خودم فکر میکنم چرا یه شب گردن این پسره بیشعورو محکم با این دستام نمیگیرم

تا خفش کنم از شرش خلاص بشم ولی هربار که فکر میکنم کنارش چه قدر کیف میکنم از تصمیمم پشیمون میشم
یکهو از روی تخت جستی میزنم یه جرقه بزرگ توی سرم زده شده بود
_وایسا ببینم چرا که نه؟یه طوری این کارو میکنم که نمیره فقط زجر بکشه یا اصلا میتونم بدتر مثلا….
خنده مرموزانه ای کردمو با تخسی گفتم:آقا آرسام بچرخ تا بچرخیم لاستیک ماشین خوشگل منو پنچر میکنی؟دارم برات
با هیجان پتوی رو تختمو کنار زدم و برای عملی کردن نقشم راهی شدم و…

  • نورالهدی دهقانی